loading...
نـــابترینـــــــــــــــــها
آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
پیرمرد و دخترک 1 2012 ashkhor
خیانت 0 1082 ashkhor
دنیا بدون خانم ها... 1 3202 magiccaf
زیباترین عروس+ عکس 5 5781 amin66
چندتاعکس زیباازسلنا+بیوگرافی 7 2919 neshat
Sony Xperia U 1 903 ghazaalhyunjoong
HTC One XL 1 903 ghazaalhyunjoong
Sony Xperia sola 1 864 mahtab
Samsung Galaxy S III 1 943 mahtab
yamaha-R1_2010 7 1201 admin
Sony Xperia ion 0 772 amirzahedi
حکایت ایراد پیرزن به مناره مسجد و تدبیر معمار 6 1885 admin
عچق مشترك من و عليرضا^_^ 10 2067 ghazaalhyunjoong
SNSD+عکس 17 2759 ghazaalhyunjoong
ترول+تصاویر کرمکی 15 3484 admin
4Minute+عکس 11 1980 admin
چند عكس از كيم بوم+بيوگرافي 7 3140 ghazaalhyunjoong
گوم جاندی+عکس 7 5839 ghazaalhyunjoong
والپيپر لي مين هوو 3 1206 ghazaalhyunjoong
گروه F4(پسران برتر ازگل) 2 3162 ghazaalhyunjoong
AlirezA بازدید : 235 دوشنبه 1391/09/06 نظرات (0)

image

با تیم ملی مقابل تایلند بازی داشتیم یک بازیکن ما کارهایی کرده بود که می خواستند بین دو نیمه او را شلاق بزنند! ولی همان مسئولین فدراسیون فوتبال رفتند از بازیکن حمایت کردند.

خودش با صراحت هر چه تمام تر می گوید که توطئه بزرگی بر علیه اش طراحی کرده بودند تا او را از فوتبال محو کنند. تا او را به کل نابود کنند.

 از کسانی حرف می زند که 12 سال پیش از او 10 میلیون تومان خواسته اند اما چون به آنها جواب منفی داده و پولی به آنها پرداخت نکرده آنها با ابزاری که داشته اند توانسته اند او را محروم کنند.

 به گزارش حوادث دات نت  به نقل از سرنخ مجاهد خذیراوی از سیلی محکمی که بلاژویچ-سرمربی وقت تیم ملی- بر گونه اش نواخت، از بازیکنی که در تایلند کارهایی کرده بود و می خواسته اند او را بین دو نیمه بازی ایران-تایلند شلاق بزنند،ازجشنی که حضور داشته و باعث محرومیتش شده، ازشایعه شلاق خوردنش و... خیلی مسایل حاشیه ای و جالب دیگر صحبت کرده که هر چند کمی طولانی است اما خواندن آن خالی از لطف نیست.

  ماجراي سيلي محكم بلاژويچ

* فکر می کنم باید از بازی تیم ملی و اسلواکی شروع کنم. یادم می آید بلاژویچ سرمربی تیم ملی ایران مرا برای این بازی دعوت کرد. قبل از این ماجرا من پاسپورتم را به باشگاه استقلال داده بود. طبق روال همیشگی باید آنها پاسپورت من را در اختیار فدراسیون فوتبال قرار می دانند تا برای بازی های خارجی همراه تیم ملی بروم. در آن زمان علی خذیراوی پسر عموی من در تیم ملی جوانان بازی می کرد. بعد از آخرین تمرین در تهران بلاژویچ اعلام کرد که ساعت 2 صبح باید به فرودگاه برویم تا عازم اسلواکی شویم. من سر موقع خودم را به فرودگاه رساندم اما در کمال تعجب تنها بلیت داشتم. یعنی پاسپورتم ناپدید شده بود. فکر می کنم همه چیز از آنجا شروع شد. بلاژویچ که فکر می کرد من پاسپورتم را به فدارسیون نداده ام سیلی محکمی به صورتم زد و گفت من دوستت دارم و می خواهم پیشرفت کنی. اما مقصر من نبودم. حتی علی دایی هم در آنجا حضور داشت و به سرمربی تیم ملی گفت مجاهد پسری نیست که از این کارها کند. من گفتم قرار بوده استقلال پاسپورتم را به فدراسیون بدهد، اگر گم شده تقصیر من نیست. بلاژ خواست فردای آن روز به فدراسیون مراجعه کنم و پاسپورتتم را بگیرم تا بتوانم به تیم ملحق شوم. خلاصه من روز بعد به فدراسیون مراجعه کردم و موضوع را با مسئولین در میان گذاشتم. آنها همه جا را گشتند و پاسپورتم را پیدا نکردند. دست آخر می دانید کجا بود؟ در بین مدارک تیم ملی نوجوان، یعنی جایی که پسر عمویم بازی می کرد. این حرکت از پیش برنامه ریزی شده بود تا نگذارند کنار تیم ملی باشم. نمی خواستند در تیم ملی بازی کنم و از همان موقع برنامه ریزی کرده بودند تا بلایی سرم بیاورند. من هیچ کاری نکردم، هیچ اشتباهی مرتکب نشدم. تمام اینها یک توطئه بود که من را از فوتبال بیرون کنند و موفق شدند. مجاهد خذیراوی هیچ کاری نکرد، این مدیران استقلال و روسای فدراسیون بودند که اشتباه کردند و الان باید بیایند جواب بدهند.

  مي گفتند زير پايت را خالي مي كنند

 *من یک بازیکن بودم. نمی دانستم در استقلال و فدراسیون فوتبال چه می گذرد. از علی دایی بپرسید که من چطور آدمی بودم؛ یک پسر خجالتی که فقط به تمرین می رفتم و با کسی حرف نمی زدم. اگر همان موقع که محرومم کردند به تلویزیون می رفتم یا در روزنامه ها حقایق را می گفتم، الان چنین شرایطی نداشتم. دوست ندارم همه چیز را بگویم چون هیچ فایده ای ندارد. اما وقتی با تیم ملی به ایرلند رفته بودیم یکی از بازیکنان که الان بهترین بازیکن تیم ملی است به من گفت: «مجاهد حواست باشد، دارند زیر پایت را خالی می کنند.» الان که فکر می کنم می بینم تمام آن حرف ها درست بود و اگر تجربه امروز را داشتم نمی گذاشتم اینطور نابودم کنند. نوجوان بودم و هیچوقت حدس نمی زدم چنین کاری با من کنند. فکر می کردم همه این حرف ها یک شوخی است اما خیلی زود اتفاقات تازه ای رخ داد و آن بلا را سر من آوردند.

 سرم را بريدند

 *سر من را بریدند. یک عده چشم نداشتند من را در تیم ملی ببینند. به همین خاطر علیه ام توطئه کردند. بلاژویج اعتماد زیادی به من داشت، همه بازیکنان تیم ملی شاهد بودند. او می گفت مجاهد تنها بازیکنی است که مثل برزیلی ها بازی می کند. یادم می آید عادل فردوسی پور در برنامه 90 از او پرسید که در مقدماتی جام جهانی از چه بازیکنانی استفاده می کنید که او جواب داد: «فقط این را بگویم که رحمان رضایی، مجاهد خذیراوی و علی دایی در ترکیب ثابت تیم من هستند.» دقیقا از همان زمان توطئه چینی علیه من شروع شد. وقتی هم که مصدوم شدم بلاهای مختلفی سرم آوردند و باعث شدند از فوتبال محروم شوم.

  پليس من را دستگير نكرد

* می گفتند پلیس مجاهد را دستگیر کرده ولی به خدا این حرف دروغ است. تنها اشتباهم این بود که به یک جشن تولد رفتم. من سن و سالی نداشتم و در یک خوابگاه تنها زندگی می کردم. یادم می آید بعد از بازی استقلال و پرسپولیس که ما با گل علیرضا اکبرپور برنده شدیم، بازیکنان تیم من را به یک میهمانی دعوت کردند. هر کسی دیگری هم جای من بود می رفت چون از تنهایی خسته شده بودم. در آن میهمانی اغلب بازیکنان استقلال و پرسپولیس حضور داشتند؛ این نبود که تنها من باشم. یکی از طرفداران دو تیم این جشن را گرفته بود و به دلیل ارتباط خوبی که با بازیکنان داشت، اغلب آنها آمده بودند. وقتی این جشن تمام شد اتفاقات عجیبی برایم رخ داد. چند روز بعد یک فرد ناشناس با من تماس گرفت و گفت 10 میلیون به ما بده تا نگذاریم نابود شوی. من اصلا نمی دانستم جریان چیست. گفتم مگر از باشگاه استقلال چقدر پول می گیرم که 10 میلیون تومان به شما بدهم. فکر می کردم این تماس یک شوخی است ولی واقعا قصد داشتند از من اخاذی کنند. به فردی که تماس گرفته بود گفتم واهمه ای ندارم و هر کاری که دوست دارد می تواند بکند. چند روز بعد از این ماجرا دعوتنامه ای از باشگاه استقلال به دست من رسید. وقتی به آنجا رفتم فهمیدم تمام حرف های آن شخص ناشناس درست بوده چون من را از فوتبال محروم کرده بودند.

 يك نفر از من فيلم گرفته بود

 *یک نفر در مراسم از من فیلم گرفته بود. همین فیلم را به مسئولین رسانده بودند. تنها به خاطر حضور در این مراسم 5 سال از فوتبال محرومم کردند. حرف من این بود که چرا تنها مجاهد خذیراوی باید محروم شود. خیلی از بازیکنان استقلال و پرسپولیس در آن مجلس بودند ولی بدون اینکه محروم شوند به زندگی شان ادامه دادند. به همین خاطر است که می گویم تمام اینها یک توطئه بود و تنها می خواستند مجاهد خذیراوی را نابود کنند. باشد، شما مرا نابود کردید اما فکر می کنید همه چیز تمام شده؟ نه، من یک روز حقم را از فوتبال ایران و این آدم ها می گیرم. اگر در دوران بازیگری به آن نرسیدم در دوران مربیگری می رسم. اگر من نتوانستم برادرم احمد که هست. اصلا اگر او هم نتوانست پسرم ماهان حق مرا از این فوتبال می گیرد. شما مجاهد را از بین بردید اما خذیراوی ها نمرده اند.

  اي كاش من را مي كشتند!

 *5سال محرومم کردند اما ای کاش من را می کشتند تا این روزها را نبینم. خذیراوی بازیکنی بود که می توانست ستاره فوتبال ایران باشد ولی الان باید بنشیند جلوی تلویزیون و بازیکنانی را ببیند که کوچکند اما پول های قلمبه ای می گیرند. من به خاطر پول ناراحت نیستم؛ ناراحتم چون می توانستم بهترین باشم و نگذاشتند. من الان هر چه بگویم آب رفته به جوی بازنمی گردد. بعدها یکی از مربیان معروف به من گفت، مجاهد این بازیکن و آن بازیکن در تیم ملی و استقلال زیر آب تو را می زدند. دوست ندارم اسمی از این آدم ها بیاورم اما امیدوارم در زندگی موفق نباشند. این واقعیت هایی بود که پنهان ماند و الان همه فکر می کنند مجاهد خذیراوی مشکلات اخلاقی داشت. اما به جان بچه هایم قسم می خورم واقعیت همانی بود که گفتم.

  مگر من چه هيزم تري فروخته بودم

 *من مقصر نیستم. من یک بچه 18 ساله بودم که از آبادان بلند شدم آمدم تهران. باید از من حمایت می کردند. من اصلا کمک نمی خواستم، ای کاش حداقل شرایطم را بدتر نمی کردند. خیلی حرفها دارم که بزنم. مجاهد خذیروای مگر چه هیزم تری فروخته بود که باید اینطور با او برخورد می کردید. باید کاری می کردند که برگردم و دوباره بازی کنم. فوتبال در ذات من بود و هست. الان بچه هایی که هیچ چیز را نمی دانند می گویند تو فلان کار را کردی و باید برای همیشه محروم می شدی ولی اگر از من حمایت می شد الان همه چیز فرق می کرد. خذیروای می توانست بهترین بازیکن ایران شود.

 مي خواهم مردم حقيقت را بفهمند

 *الان دوست دارم مردم حقیقت را بفهمند. باید یکی قربانی می شد که آن آدم من بودم. حالا ما کلی با هم بحث کنیم و بگوییم چرا اینطوری شد. شما هر روز مشابه اتفاقاتی که برای من افتاد در فوتبال ایران می بیند اما چرا کسی قربانی نمی شود؟ آنها می خواستند من را قربانی کنند که این کار را کردند.

  كسي من را حمايت نكرد

 *بازیکن مقصر که زیاد بود! ولی بیشتر مدیران استقلال بودند که من را رها کردند و چشمشان را روی همه چیز بستند. مگر الان خیلی از بازیکنان این کارها را نمی کنند؟ حتی فیلمشان هم بیرون آمده. حالا که من دیگر نیستم پس چرا با کسی برخورد نمی کنند؟ به جرات می گویم خیلی از بازیکنان ایران کاری بدتر از کار من را انجام می دهند ولی کسی به آنها چیزی نمی گوید. آدمی که باید قربانی می شد، شد. دیگر کسی نباید قربانی شود. مگر برخی از بازیکنان را منشوری نکردند ولی آخرش چه شد؟ بدون اینکه به اندازه من محروم شوند، آزاد شدند و توانستند بازی کنند. چه کسی واقعا این بازیکنان را خراب کرد؟ هیچکس. همه تلاش کردند آنها دوباره برگردند و این اتفاق افتاد. ولی چرا کسی این کار را برای من نکرد؟

  مي خواستند يك بازيكن را شلاق بزنند

 *با تیم ملی مقابل تایلند بازی داشتیم یک بازیکن ما کارهایی کرده بود که می خواستند بین دو نیمه او را شلاق بزنند! ولی همان مسئولین فدراسیون فوتبال رفتند از بازیکن حمایت کردند و نگذاشتند این اتفاق بیفتد. یک چیزهایی هست که من اگر بخواهم بگویم خیلی ها باید بیایند جواب بدهند. کلی حرف دارم چون من را قربانی کردند تا به مردم بگویند ما حواسمان به بازیکنان فوتبال هست. الان چرا این کار را نمی کنید؟ من را از زندگی عقب انداختند، از فوتبالم. همه چیزم را گرفتند، فوتبال همه چیز من بود. خیلی دوست دارم امروز بیایند دست من را بگیرند و حمایت کنند. اما کسی نیست دنبال مجاهد خذیراوی بیاید و دستم را بگیرد. فوتبال در ذات من است. به خدا من همان مجاهد قدیمی ام فقط باید حمایت شوم. اگر یک نیم فصل به من فرصت بدهند برمی گردم و همان بازیکن سابق می شوم. اینکه بروم تمرین و برگردم خانه هیچ فایده ای ندارد. من باید بازی کنم. در این چند سال فهمیدم بعضی ها یا نمی خواهند من برگردم یا اینکه دستور دارند کاری کنند که برنگردم. شاید امیر قلعه نویی در استقلال و مجید جلالی در فولاد دوست داشتند به من فرصت بدهند اما کسانی جلوی آنها را گرفتند. نمی دانم حقیقت چیست.

 تنها راه درآمدم آرايشگاهم بود

 *من در اکباتان خانه داشتم و تنها راه درآمدم آرایشگاهی بود که در ولیعصر داشتم. اموراتم می گذشت و تا مدتی از تمرینات به دور بودم. وقتی محرومیتم تمام شد به استقلا برگشتتم و قرارداد بستم. بعد از آن به فولاد رفتم. واقعا از مسئولان این تیم ممنون هستم چون در استقلال شرایطی بحرانی داشتم. اگر فولاد نبود معلوم نبود چه بلایی سر من می آمد. مایلی کهن در این تیم به من فرصت داد و داشتم آمده می شدم که متاسفانه در بازی فولاد وپیکان دوباره مصدوم شدم. اگر آن موقع آسیب نمی دیدم شاید الان همان مجاهد آماده بودم.

  مي گويند من شلاق خوردم

 *من فقط محروم شدم، همین. آنها می خواستند من را نابود کنند که این کار را با موفقیت کردند. اینکه می گویند من شلاق خوردم، یا .... صادرات می کردم امارات، اصلا درست نبود. اگر می خواستم از این کارها کنم اصلا چرا وارد فوتبال شدم؟ چرا آمدم در یک شهر غریب؟ در همان آبادان می ماندم که راحت تر این کارها را انجام می دادم. من یک بچه کوچک بودم، اصلا می توانستم چنین کارهایی کنم؟

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
نصیحت یک معلم: 1-به تفکرات خودبنگرزیراکه واژه می شود# 2-به واژه هابنگرزیراکه عمل می شوند# 3-به اعمال خودبنگرزیراکه عادت می شود# 4-به عادت هابنگرزیراکه سرنوشت می شوند# 5-اعتقادبه قهرمانی قهرمان می سازد
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 2430
  • کل نظرات : 167
  • افراد آنلاین : 18
  • تعداد اعضا : 118
  • آی پی امروز : 173
  • آی پی دیروز : 355
  • بازدید امروز : 646
  • باردید دیروز : 1,117
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 646
  • بازدید ماه : 6,737
  • بازدید سال : 46,757
  • بازدید کلی : 2,345,509
  • کدهای اختصاصی