loading...
نـــابترینـــــــــــــــــها
آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
پیرمرد و دخترک 1 2011 ashkhor
خیانت 0 1082 ashkhor
دنیا بدون خانم ها... 1 3201 magiccaf
زیباترین عروس+ عکس 5 5780 amin66
چندتاعکس زیباازسلنا+بیوگرافی 7 2919 neshat
Sony Xperia U 1 902 ghazaalhyunjoong
HTC One XL 1 902 ghazaalhyunjoong
Sony Xperia sola 1 862 mahtab
Samsung Galaxy S III 1 943 mahtab
yamaha-R1_2010 7 1200 admin
Sony Xperia ion 0 771 amirzahedi
حکایت ایراد پیرزن به مناره مسجد و تدبیر معمار 6 1884 admin
عچق مشترك من و عليرضا^_^ 10 2066 ghazaalhyunjoong
SNSD+عکس 17 2758 ghazaalhyunjoong
ترول+تصاویر کرمکی 15 3483 admin
4Minute+عکس 11 1980 admin
چند عكس از كيم بوم+بيوگرافي 7 3139 ghazaalhyunjoong
گوم جاندی+عکس 7 5838 ghazaalhyunjoong
والپيپر لي مين هوو 3 1205 ghazaalhyunjoong
گروه F4(پسران برتر ازگل) 2 3162 ghazaalhyunjoong
AlirezA بازدید : 171 جمعه 1392/01/16 نظرات (0)
یکی‌ از فانتزیام اینه

یکی از فانتزیام اینه که اسم دخترمو بزارم مروارید ، مامانش هم که اسمش صدفهیکی از فانتزی هام اینه …) حتما منم جلبکمیکی از فانتزی هام اینه …
کلا یه خانواده دریایی درست کنیمیکی از فانتزی هام اینه …

یکی‌ از فانتزیام اینه …

یکی از فانتزیام اینه که پورشه پانامرا دیدم باعجله سوار شم
بگم چرا دیر اومدی
بعدش که راننده رو دیدم بگم : ااا ببخشید فک کردم بابامه !
بعد پیاده شم

یکی‌ از فانتزیام اینه …

یکی‌ از فانتزیام اینه که یه پتو اختراع بشه که سوراخ سوراخ باشه ، واسه ماهایی که همیشه گرممونه ولی‌ بی‌ پتو هم خوابمون نمیبره
خخخخخخ

یکی‌ از فانتزیام اینه …

امروز داشتم برمیگشتم خونه یه مرده ازم پرسید افق کجاست؟
گفتم: همینو مستقیم بری تو افق محو میشی دیدم
بد نگاه کرد(شایدم نفهمید چی گفتم)
بهش گفتم:کجا بهتون ادرس دادن؟
گفت: کوچه ی کنار مروارید نگو یارو موسسه زبان افق رو میگفت.
اینقدر ضایع شده بودم که نفهمیدم چه جوری خودمو محو کنم.

یکی‌ از فانتزیام اینه …

یکی از فانتزیام اینه بفهمم جرا با اینکه
سالهاست در تولید گوجه فرنگی خود کفا شدیم
اما هنوز اسمش به گوجه ملی تغییر نیافته!

یکی‌ از فانتزیام اینه …

یکی از فانتزیام اینه که با یه پسر فقیر دوست بشم بعد دو سه ماه که فهمید عاشقشم بگه که پسر بزرگترین تاجر ایرانه و داشته عشق منو امتحان میکرده ! بعد منم ناراحت شم باهاش کات کنم …

یکی‌ از فانتزیام اینه …

یکی از فانتزیام اینه که دختر همسایمون تیر بخوره بعد سریع با هلیکوپتر برسونمش بیمارستان بعد دکتر بگه : اوه خدای من ! این گروه خونیش خَـعلی کم یابه ! بعد پرستار با قیافه ی عاشوفته به دکتر بگه دکتر نبضش ضعیف شده باید هرچه زود تر بهش خون برسونیم بعد مادر دختر همسایمون شروع کنه به گریه کردن , پدرش به دکتر بگه دِ عـاخه لامـــــصب یه نگاهی به دور و بَـرت بـنداز ! دخترم داره جون میده ! بعد دکتر داد بزنه بزنه کسی نیست این فداکاری رو انجام بده !؟ بعد من در حالی که دارم هلیکوپترو خاموش میکنم و سوییچشو در میارم , از هلیکوپتر بیام بیرون و با یه لبخنده ملیح آستینمو بزنم بالا به دکتر بگم بیا بزن  بعد پدر دختر همسایمون با لبخند بگه چرا دیر کردی داماده گــُلم ؟ بعد من برم توی اتاق عمل بعد که دختره بهوش اومد بگه ، پس عشق من کوش ؟ بعد باباش از پنجره به افق خیره بشه و لبخند رضایت بگه ، متاسفانه باید بگم به خاطـره ها پـیـوست
روحـش شاد …

یکی‌ از فانتزیام اینه …

یکی از فانتزیام همیشه این بوده که توی سیستم عامل ویندوز یک مشکل پیدا کنم بفرستم براشون بعد بیل گیبس زنگ بزنه بگه مهندس لطفا بیا امریکا تو مجموعه من ، دخترمم میدم بهت کنیزت باشه تا آخرررر عمرش ، خونه ماشین پول همه چی میدم بهت . . .
منم بعد از یک دقیقه سکوت بگم : خیلی دلم میخواد اما من متعلقم به این مردمم !

یکی‌ از فانتزیام اینه …

یکی از فانتزیام اینه که با دوستام برم ﮐﻮﻫﺴﺘﺎﻥ !
ﺑﻌﺪ ﺗﻮ ﯾﻪ ﺑﺮﻑ ﻭ ﺑﻮﺭﺍﻥ ﻣﻦ ﭘﺎﻡ ﺑﺸﮑﻨﻪ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﺘﻮﻧﻢ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﻨﻢ !
ﺑﻪ ﺍﻭﻧﺎ ﺑﮕﻢ ﺑﺮﯾﺪ ﻭ ﻣﻨﻮ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﻮﺩﺗﻮﻧﻮ ﻧﺠﺎﺕ ﺑﺪﯾﺪ . . .
ﺑﻌﺪ ﺍﻭﻧﺎ ﺑﮕﻦ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺑﻌﺪﺵ ﻣﻦ ﺑﮕﻢ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺩﺗﻮﻧﻮ ﻧﺠﺎﺕ ﺑﺪﯾﺪ ، ﻣﻨﻮ ﺭﻫﺎ ﮐﻨﯿﺪ . . .
ﺑﻌﺪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺑﺮﻥ ﻭ ﻣﻨﻮ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺬﺍﺭﻥ . . .
ﺑﻌﺪ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺗﻮ ﮐﻮﻫﺴﺘﺎﻥ ﮔﻤﺸﺪﻥ ﻭ ﯾﻪ ﺷﯿﺮ ﮐﻮﻫﺴﺘﺎﻥ ﻭﺣﺸﯽ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﺍﻭﻧﺎ ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﻭ ﻣﻮﻗﻊ ﻓﺮﺍﺭ ﺗﻮ ﺑﻦ ﺑﺴﺖ ﮔﯿﺮ ﻣﯿﮑﻨﻦ . . .
ﺑﻌﺪ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺷﯿﺮﻩ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﻨﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﯾﻪ ﺷﻠﯿﮏ ﺑﯿﺎﺩ ﻭ ﺷﯿﺮﻩ ﺑﯿﻔﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺍﻭﻥ ﺻﺤﻨﻪ ﻣﻦ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺗﻔﻨﮓ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﺯﺵ ﺩﻭﺩ ﺧﺎﺭﺝ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﯾﻪ
ﭘﺎﯼ ﻣﺠﺮﻭﺡ ﻭﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻡ ، خورشید ﺑﻪ ﺭﻧﮓ نارنجی داره پشت سرم غروب میکنه یه تًف مارکدار بندازمو برم تو افق محو شم . .

یکی‌ از فانتزیام اینه …

یکی از فانتزیام اینه که سر میز شام وختی که همه دارن غذا میخورن من هی با غذام بازی کنم بعد بابام خَعلی باکلاس بهم بگه آ قربونش برم چرا غذاتو نمیخوری ؟ بعد من با یه لبخند ملیح بگم مرسی پدر میل ندارم … ولی لامصب یا همیشه مِث گاو میخورم یا بابام یه خورده سنگین برخورد میکنه و کلمات رکیک استفاده میکنه که چون اینجا خونواده نشسته از گفتنش معذورم …

یکی‌ از فانتزیام اینه …

یکی از فانتزی هام اینه برم سره کلاس هندسه،
… بگم این درسا بسه
کاشکی این زنگ بخور دل به دلدار برسه !!
بعد استاد حذفم کنه !
من پاشم نگامو بندازم توو نگاش
درحالی که میرم تو افق،
بگم خوب دستِ منو خوندی
منو بدجوری سوزوندی

یکی‌ از فانتزیام اینه …

یکی از فانتزی های من اینه که برعکس همه که کم کم توی افق محو میشن
من از افق بیام بیرون و کم کم پدیدار بشم ….
آرهههههه ، یه همچین آدمیم من …!

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
نصیحت یک معلم: 1-به تفکرات خودبنگرزیراکه واژه می شود# 2-به واژه هابنگرزیراکه عمل می شوند# 3-به اعمال خودبنگرزیراکه عادت می شود# 4-به عادت هابنگرزیراکه سرنوشت می شوند# 5-اعتقادبه قهرمانی قهرمان می سازد
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 2430
  • کل نظرات : 167
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 118
  • آی پی امروز : 62
  • آی پی دیروز : 78
  • بازدید امروز : 84
  • باردید دیروز : 206
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 1,800
  • بازدید ماه : 4,863
  • بازدید سال : 44,883
  • بازدید کلی : 2,343,635
  • کدهای اختصاصی